شناسهٔ خبر: 37312 - سرویس کتاب و نشر
نسخه قابل چاپ

نقدی بر چراغ و آینه اثر استاد شفیعی کدکنی؛

روایت م.سرشک از بیداری ایرانیان

شفیعی این استاد برجسته در مقدمه تأکید ورزیده است که بخش‌های اصلی این کتاب، «حاصل تأملات شخصی» اوست درباره‌ی شعر و ادب معاصر ایران و اینکه «دیگران در این زمینه چه گفته‌اند به‌هیچ‌روی مدنظر نبوده» است. با چنین عبارتی وی بیشتر علاقه‌مند است که بر ادیب بودن خود در این کتاب تکیه کند تا پژوهشگر بودنش. ... به نظر می‌آید که غیاب مؤلف در مقام پژوهشگر در قسمت‌هایی از کتاب سبب بروز ویژگی‌هایی چند در آن شده است، ویژگی‌هایی که در کتاب‌های پژوهشی استاد بی/کم‌سابقه است.

فرهنگ امروز/ کامیار عابدی:

 

«شعر بهشت است/ اما بهشتی جاودانه‌ی سرگردان/ در جغرافیای زبان»

آدونیس

 

دو اشاره

 تا پایان سال ۱۳۹۰ از استاد برجسته و فرهیخته‌ی ادبمان، محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک، متولد ۱۳۱۸) فقط یک کتاب مستقل در زمینه‌ی شعر معاصر ایران در دست بود (ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، توس، ۱۳۵۹). جز این کتاب آنچه تا این تاریخ از وی در موضوع مورد بحث نشر یافته بود منحصر بود به مقاله‌های پراکنده در مجله‌ها یا مجموعه‌ها؛ فصل‌هایی از برخی کتاب‌ها و اشاره‌هایی در برخی مقاله‌ها یا کتاب‌ها خوشبختانه در آغاز سال ۱۳۹۱ علاوه بر کتابی مختصر درباره‌ی زندگی و شعر مهدی اخوان‌ثالث (حالات و مقالات م. امید، سخن، ۱۳۹۱)، تألیفی مفصل درباره‌ی جوانبی از شعر معاصر ایران به قلم وی «چاپخش» (تعبیر از ناصر وثوقی) شد و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفت (با چراغ و آینه: در جست‌وجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران، سخن، ۱۳۹ {توزیع: ۱۳۹۱}).

چنان‌که انتظار می‌رفت، هم به سبب شهرت و اعتبار مؤلف و هم به دلیل توجه خاص کتاب‌خوانان ایرانی به ادب معاصر، هر دو تألیف مورد استقبال گروهی از دوستداران ادب فارسی قرار گرفت. همچنین از بهار تا پاییز ۱۳۹۱ شماری از قلم‌زنان یا کوشندگان ادبی و فرهنگی در نشریه‌ها یا تارنماها به‌اجمال یا به تفصیل درباره‌ی کتاب با چراغ و آینه سخن گفتند: عده‌ای «نفیاً یا اثباتاً» درباره‌ی تألیف م. سرشک داوری کردند، چند تن به سبک سنگین کردن کتاب پرداختند، گروهی هم به توصیف و مرور آن توجه نشان دادند، از جمله‌ی این یادداشت‌ها، اشاره‌ها و تحلیل‌ها باید اشاره کنم به نوشته‌هایی از مرتضی بیاتی، فرج سرکوهی، سهند آقایی، ف. م، سخن (دو نوشته)، محمود کیانوش، مهدی استعدادی‌شاد، مشیت علایی، سید عبدالجواد موسوی، محمد رمضانی‌فرخانی، {؟} زارعی، مهدی فیروزیان، حامد توکلی‌دارستانی، رضا بابایی، چند نظر شفاهی به‌صورت گفت‌وگوی کوتاه از محمدعلی بهمنی، اسماعیل امینی، عبدالجبار کاکایی، محمدافشین وفایی و نیز بررسی‌هایی چند در جلسه یا میزگردی که به مناسبت انتشار این کتاب برگزار شد از مریم حسینی، علیرضا انوشیروانی، عیسی امن‌خانی و آبتین گلکار.

چند نکته‌ی تحلیلی درباره‌ی «با چراغ و آینه»

موضوع کتاب با چراغ و آینه، شعر و ادب فارسی در دوره‌های قاجار (بیداری، مشروطه) و پهلوی است، البته اشاره‌های پراکنده‌ای به شعر و ادب در دوره‌ی انقلاب و جمهوری اسلامی هم در این کتاب دیده می‌شود. مؤلف در بخش اول شماری از نکته‌های پراهمیت در قلمرو اجتماع، سیاست و فرهنگ ایران در دوره‌ی نخست را با توجه به بازتاب آن‌ها در شعر و ادب این دوره‌ها و در بخش دوم، آرا و آثار ادبی و فرهنگی ۵ تن از تجددخواهان دوره‌ی قاجار را شناسانده و تحلیل کرده است. بخش‌های سوم و چهارم کتاب، شناسایی و تحلیل نمونه‌هایی از ترجمه‌ی شعر فرنگی یا بیگانه به زبان فارسی و تأثیر آن‌ها بر شعر و شاعران اواخر دوره‌ی قاجار تا نیمه‌ی دوره‌ی پهلوی و چندین موضوع مرتبط با آن است. بخش پنجم عبارت است از تحلیل اجمالی آثار ۲۹ تن از شاعران ایران از دهه‌ی ۱۲۸۰ تا دهه‌ی ۱۳۴۰، یعنی از ادیب پیشاوری تا فروغ فرخزاد؛ چند مقاله هم درباره‌ی جوانبی از شعر معاصر یا فرهنگ ایران در ضمیمه‌ی کتاب آمده است. با چراغ و آینه، حاصل نیم سده تحقیق و تدقیق مردیست جوینده و استاد در بخشی از قلمرو وسیع شعر فارسی. باید همه‌ی این کتاب را با دقت و شکیبایی خواند و از آن بهره‌های لازم را برد. وجود شماری اختلاف‌نظرها/ سلیقه‌ها با مؤلف خدشه‌ای در این نکته وارد نمی‌کند، مؤلف در ادوار شعر فارسی، شعر فارسی در عصر تجدد را بیشتر از منظر دوره‌ها، جریان‌ها و درون‌مایه‌ها مورد بحث قرار داده بود؛ در مقابل، وی در تألیف حاضر به بحث‌هایی جزئی‌نگرانه‌تر درباره‌ی شعر و شاعران این عصر پرداخته است.

برخی قسمت‌ها و تحلیل‌های کتاب از جاذبه‌های لازم برای مخاطبان عمومی‌تر حوزه‌ی ادب و فرهنگ به‌هیچ‌وجه تهی نیست، اما قسمت‌هایی از آن برای علاقه‌مندان خاص این حوزه خواندنی‌تر به نظر می‌آید.

مؤلف این کتاب را «نوعی تکمله» بر ادوار شعر فارسی (ص ۲۶) دانسته است، ممکن است با توجه به کمیت به‌کلی متفاوت این دو کتاب، در نظر عده‌ای از خوانندگان موضوع برعکس باشد.

شفیعی کدکنی کتاب خود را «مجموعه‌ای» مشتمل بر «تاریخ ادبیات، نقد ادبی و تا حدودی ادبیات تطبیقی» (ص ۲۶) معرفی کرده است، درست است، بر آنچه گفته شده باید جامعه‌شناسی و روان‌شناسی ذوق ادبی و نیز آسیب‌شناسی فرهنگی و ادبی را هم افزود.

در مقدمه‌ی کتاب آمده است که بخش‌هایی از اثر جنبه‌ی درس‌نامه (ص ۱۹) داشته است، به نظر می‌آید که از جمله‌ی ویژگی‌های کتاب در قسمت‌هایی درخور توجه از آن، لحن خطابی و جنبه‌ی آموزشی آن باشد.

این تألیف را می‌توان مجموعه‌ای دانست از رساله‌ها و مقاله‌های چاپ‌شده یا نشده‌ی شفیعی کدکنی در مورد موضوع مورد بحث که در دهه‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۸۰ تألیف یا تکمیل شده است. شبهه‌ی «کتاب‌سازی» درباره‌‌ی کتاب حاضر به‌هیچ‌وجه صحیح نیست، ازقضا، انتقادی که می‌توان به مؤلف داشت این است که چرا دیگر نوشته‌ها و یادداشت‌های پراکنده‌ی خود را در این زمینه در این کتاب نیاورده و مجموعه‌ی کنونی را به کامل‌ترین شکل ممکن در دسترس قرار نداده است.

به نظر می‌آید که قسمت‌های درخور توجهی از بخش نخست کتاب از جمله‌ی ابتکاری‌ترین قسمت‌های کتاب باشد؛ استنباط‌های پراهمیت در این بخش اندک نیست، بسیار است. بخش سوم و بیش از آن، بخش چهارم هم در زمره‌ی ابتکارهای مؤلف است، نکته‌یابی‌های وی در بخش اخیر از همه‌‌ی پژوهشگران ساخته نیست. البته تألیف بخش سوم نیز آسان نبوده است، اما تألیف این بخش که مرور پژوهشی ترجمه‌ی شعر فرنگی یا بیگانه به فارسی و گاه استحضار ذهنی از تأثیر آن در شعر معاصر ماست، شاید از برخی محققان خبره در این کار هم برمی‌آمد. در مقابل آنچه شفیعی کدکنی در بخش نخست انجام داده (شناسایی ورود اندیشه‌های جدید به قلمرو باورها و گرایش‌های سنتی و در نتیجه، تضاد آن‌ها با یکدیگر و تضارب طبیعی‌شان و بازتاب‌های «پیدا و پنهان» آن در تاریخ فرهنگ، فکر و ادب دوره‌ی قاجار) کاری نیست که از فکر کلک هر ادیب و پژوهشگر و منتقدی برآید، تحسین‌ها دارد.

البته نکته‌های بدیع و ظریف منحصر به بخش‌های بالا نیست، چنین نکته‌هایی را می‌توان در اغلب بخش‌های کتاب دریافت، وجود چنین نکته‌هایی در این تألیف سبب تمایز شفیعی کدکنی از ادیبان توانای نسل قبل از او مانند عبدالحسین زرین‌کوب و غلامحسین یوسفی می‌شود. در واقع احاطه‌ی وسیع مؤلف بر جوانب شعر فارسی هرچند با قدری بی‌نظمی شاید حاصل از روحیه‌ی شاعرانه‌ی مؤلف در کتاب با چراغ و آینه به حاصلی عملی در نقد ادبی و تحلیل زیبایی‌شناختی انجامیده است، به‌عبارت‌دیگر، احاطه‌ی او در حد بیان کلیات باقی نمانده و از نقد باسمه‌ای هم که از آسیب‌های رایج در این زمینه است، دور مانده است.

 

چند نکته‌ی تحلیلی دیگر درباره‌ی این کتاب

بی‌شک کتاب حاضر از نظر انسجام و پایه‌ی دیدگاه‌های ادبی نسبت به تألیف‌های مشابه مانند از صبا تا نیما (یحیی آرین‌پور، ۲ ج، فرانکلین، جیبی،۱۳۵۱) در موقعیت بسیار بالاتری است؛ در مقابل، انسجام و سیر تاریخی اثر آرین‌پور و برخی آثار دیگر هم نسبت به دو کتاب با چراغ و آینه و ادوار شعر فارسی برتری‌های آشکاری دارد، به‌عبارت‌دیگر، به‌ویژه در کتاب با چراغ و آینه، مؤلف به چهارچوب‌های تاریخی به اندازه‌ی نکته‌سنجی‌های ادبی اهمیت نداده است.

چنان‌که می‌دانیم شفیعی کدکنی شاعریست نوگرا (در تک‌نگاری در روشنی باران‌ها، کتاب نادر، ۱۳۸۱، در حد وسع قلمی خود به تحلیل و بررسی شعرهای او از آغاز دهه‌ی ۱۳۴۰ تا نیمه‌ی دهه‌ی ۱۳۷۰ پرداخته‌ام)؛ یعنی بخش اعظم شعرهای او در قالب‌های غیرعروضی (عروض قدیم) است، اما نگاهی به شاعرانی که مؤلف در این کتاب آنان را برای تحلیل برگزیده است از نکته‌ای خبر می‌دهد؛ وی به شاعرانی که در قالب‌های عروضی (عروض قدیم) شعر گفته‌اند توجه بسیار عمده‌تری نشان داده است (در مثل در این کتاب از سیاوش کسرایی، نادر نادرپور، نصرت رحمانی و منوچهر آتشی تحلیل مستقلی نشده است). آیا این نکته را نمی‌توان به‌حساب «اجتماع نقیضین» (ص ۵۵۲) گذاشت که مؤلف آن را درباره‌ی عوالم ذهنی تناقض‌بار شاعر برجسته‌ای مانند مهدی اخوان‌ثالث به کار برده است؟ به‌هرروی، چون م. سرشک شهرت و اعتبار خود را در شعرگویی از نوگرایی به دست آورده، نوگرایان/شاعران نوگرا در این زمینه از وی متوقع هستند، اما وی نه تنها به ۴ شاعر بالا (و شاعرانی نزدیک به آن‌ها) نپرداخته که از شعر نوگرای ایران در دهه‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۸۰ نیز جز با نگاهی آسیب‌شناسانه یاد نکرده است. به نظر می‌آید این نکته در میان این گروه وسیع، انتقادهایی را از وی موجب شده باشد.

البته مؤلف در مقدمه‌ی کتاب تأکید ورزیده که «از این دفتر، توقع کتاب گسترده و کاملی در این موضوع نباید داشت. یادداشت‌هایی است که هرکدام نکته‌ای را عرضه می‌دارد» (ص ۲۶). درست است، اما این موضوع مهم نه در عنوان فرعی کتاب منعکس شده است (در مثل به‌صورت «رساله‌ها و مقاله‌هایی در... ») و نه در ساختار کتاب، در واقع هم عنوان فرعی کتاب و هم بخش/ فصل‌بندی آن به گونه‌ای است که توقع/ آرزوی جامعه و مانع بودن کتاب را در ذهن خواننده برمی‌انگیزد و البته آن را برآورده نمی‌کند؛ به نظر می‌آید که برخی داوری‌ها درباره‌‌‌ی این تألیف با این نکته بی‌ارتباط نباشد.

مؤلف بر این عقیده است که «هرگونه تحول حتی اگر منحرف و زیانمند به حال جامعه باشد باز خود ریشه در جریان‌های تاریخی و اجتماعی دارد» (ص ۲۶۷). وی در قسمت‌هایی از کتاب به شناخت این جریان‌ها در حوزه‌ی ادب و فرهنگ بر‌آمده است، اما گاه این شناخت جای خود را به شناخت اشخاص، اغلب به‌صورت‌کلی و در مواردی همراه با نام و نشان داده است، به‌عبارت‌دیگر، آسیب‌شناسی علت‌ها به آسیب‌شناسی معلول‌ها تبدیل شده است.

مقاله‌ها و رساله‌های کتاب با چراغ و آینه بدون نظم و ترتیب سنوی در کنار هم قرار گرفته است، علاوه بر این، تاریخ دقیق تألیف یا تکمیل بسیاری از آن‌ها آشکار نیست؛ اگر آن یک به سبب ساختار موضوعی در نظر گرفته شده برای کتاب ناممکن بود، این یک به‌هیچ‌روی دشوار نبود؛ به دست دادن تاریخ تألیف یا تکمیل مقاله‌ها و رساله‌ها از نظر سیر تطور آرا و آثار مؤلف و برخی نکته‌های دیگر بسیار لازم است.

مقاله‌های «ادیب نیشابوری»، «علی‌اکبر دهخدا»، «عارف قزوینی»، «شعر جدولی»، «شمایل غزل فارسی در فرنگ» و «نقش تاریخی و خلاقیت فردی» در کنار شمار درخور توجهی از دیگر مقاله‌های کتاب، پیش از این به ترتیب در زندگی شعر و ادیب نیشابوری (یدالله جلالی پندری، بنیاد،۱۳۶۷، صص ۱۴ _ ۱)، دهخدا: مرغ سحر در شب تار (به کوشش ولی‌الله درودیان، اختران، ۱۳۸۳، صص ۲۶-۲۳ )، دیوان میرزا ابوالقاسم عارف‌ قزوینی (به کوشش درودیان، صدای معاصر، ۱۳۸۴، صص ۱۸۳-۱۶۹)، بخارا (ش ۱، مرداد _ شهریور ۱۳۷۷، ص ۵۹-۴۶)، از پنجره‌های زندگانی (برگزیده غزل امروز ایران به کوشش محمد عظیمی، آگاه،۱۳۶۹، صص ۱۴۰-۱۲۴۹)، کیان (س ۷، ش ۳۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۶، صص ۷۱-۶۸) نشر یافته بود؛ اما اشاره به این نکته در ذیل این مقاله‌ها از قلم افتاده است.

 

شفیعی کدکنی «با چراغ و آینه» : ادیب یا پژوهشگر؟

این استاد برجسته در مقدمه تأکید ورزیده است که بخش‌های اصلی این کتاب، «حاصل تأملات شخصی» اوست درباره‌ی شعر و ادب معاصر ایران و اینکه «دیگران در این زمینه چه گفته‌اند به‌هیچ‌روی مدنظر نبوده» (۲۶، ۱۹) است. با چنین عبارتی وی بیشتر علاقه‌مند است که بر ادیب بودن خود در این کتاب تکیه کند تا پژوهشگر بودنش. تصور می‌کنم این نکته به پررنگ‌تر شدن شفیعی کدکنی در مقام منتقد ادبی نیز در این تألیف انجامیده باشد. به نظر می‌آید که غیاب مؤلف در مقام پژوهشگر در قسمت‌هایی از کتاب سبب بروز ویژگی‌هایی چند در آن شده است، ویژگی‌هایی که در کتاب‌های پژوهشی استاد بی/کم‌سابقه است. به‌هرروی، برخی بحث‌هایی که درباره‌ی با چراغ و آینه درگرفته به شماری از این ویژگی‌ها مربوط است:

مواردی درخور توجه از ابهام در منابع و مآخذ: «بعضی از ناقدان که اینک را به یاد نمی‌آوریم» (ص ۱۷۲)؛ «این مطلب را جایی خوانده‌ام یا از صاحب‌نظری شنیده‌ام ولی اکنون به یاد نمی‌آورم» (ص ۲۳۵)؛ «در یکی از قصائدش که مطلع آن را به یاد ندارم» (ص ۳۵۴)؛ «گویا یک بار هم در مصاحبه‌ای یا نوشته‌ای به آن اشارت داشته‌ام» (ص ۴۹۲). «عین عبارت او در خاطرم نیست» (ص ۴۵۶).

مواردی درخور توجه از گزاره‌های نامتعارف یا ارزش‌گذاری‌های مبالغه‌آمیز: «سید علی‌خان مدنی شیرازی {...} یکی از بزرگ‌ترین ادیبان چند قرن اخیر در زبان و ادبیات عرب» (ص ۷۴)؛ «ایرج بهترین ستایشگر مادر و عواطف مادری است در سراسر ادب فارسی» (ص ۱۰۰)؛ «در سراسر تاریخ شعر فارسی و شعر ملل اسلامی شاید حتی یک بیت نتوان یافت که مخاطب تربیتی آن دختران یا زنان باشند» (ص ۱۰۱)؛ «تمام تحولات و بدعت‌ها و بدایع شعر مدرن ایران تابعی است از متغیر ترجمه در زبان فارسی» (ص ۳۵)؛ «هرچه زیبایی و لطف در شعر امروز ایران دیده می‌شود حاصل پیوند درخت فرهنگ ایران و درخت فرهنگ اروپایی است» (ص ۱۲۹)؛ «فرهنگ گسترده‌ی بی‌حدومرز، همان دانش بی‌کران و مذهبی» ادیب پیشاوری (ص ۳۳۱)؛ «در هیچ مصراع او سستی و ناهنجاری اسلوب دیده نمی‌شود» (ص ۳۲۲) و منظومه‌ی قیصرنامه‌ی او «به لحاظ استحکام هنری و استواری ابیات در کنار شاهنامه‌ی فردوسی قرار می‌گیرد و هیچ‌یک از منظومه‌‌سرایان بحر متقارب جز نظامی گنجوی به این استواری شعر نسروده‌اند» (ص ۱۱۳)؛ «مسعود فرزاده یکی از شاعران بزرگ این عصر» (ص ۲۰۳)؛ «حبیب ساهر {...} این شاعر بزرگ» (ص ۲۱۰)؛ سراج‌الدین علی‌خان آرزو «بزرگ‌ترین ناقد ادب فارسی و بزرگ‌ترین سبک‌شناس قرون و اعصار» ص ۵۲۰ ص ۵۲۰ و...

مواردی درخور توجه از لحن تند و عتاب‌آلود و سوءتفاهم‌آفرین که همچون غباری بر برخی از قسمت‌های این تألیف باارزش نشسته است: «مدعیان شعر امروز که با اصرار احمقانه‌ای می‌پندارند» (ص ۴۵۷)؛ «متشاعرچه‌های روزنامگی» و «ناقدچه‌های روزنامگی» (ص ۴۶۳)؛ «شاعر و ادیب ناکام» (ص ۴۷۱، گویا درباره‌ی امیر فیروزکوهی)؛ «روزنامه‌ها و مجله‌های معلوم‌الحال» (ص ۴۹۰)؛ «من از این تعبیر حوالت تاریخی به یاد حرف‌های مضحک و فحش‌های چارواداری -که حواله‌ی خواهر و مادر افراد می‌کنند- می‌افتم» (ص ۵۰۷)؛ نیما یوشیج «در نامه‌های خصوصی‌اش {...} دیگران را لجن‌مال می‌کند» (ص ۴۹۴)؛ «معجزه‌ی امامزاده‌ی نیما یوشیج» (ص ۴۹۲)؛ تعبیرهایی مخصوص درباره‌ی شاعر برجسته و تأثیرگذار؛ احمد شاملو و شماری از معاصران (صص ۵۳۲-۵۲۳)؛ «جوجه‌شاعران» (ص ۵۴۳)؛ «اگر بعضی از ناقدان وطنی نخواسته‌اند این را بفهمند خاک بر سرشان» (ص ۵۳۵ ص ۵۳۵) و ...

مواردی متعدد از تکرار نکته‌ها در فصل‌ها / بخش‌های مختلف و گاه حتی در یک فصل؛ استفاده‌ی وسیع از اصطلاح‌ها و تعبیرهای فرنگی: «ترم، تم، موتیو/موتیف، ژئوپولتیک، پلورالیسم، سکولار، نُرم، دراماتیک، آلیگوریک، تکنیک، رادیکال، استه‌تیک، میتولوژی، پارادیم، ناایو، ارگانیک» و...

کتاب‌های استاد شفیعی کدکنی اغلب صورتی آراسته و پیراسته داشته است، علاوه بر این، نثر استاد نیز ازجمله نثرهای مطلوب و مناسب برای بیان تحلیل‌ها و پژوهش‌های ادبی است، اما در کتاب حاضر علاوه بر غلط‌های چاپی به‌ویژه موارد درخور توجهی از خلل‌های عبارتی در نثر هم دیده می‌شود. گمان می‌رود نکته‌ی اخیر مربوط باشد به نیم‌سده تألیف یا تکمیل تدریجی مقاله‌ها و رساله‌های کتاب.

نامعلوم بودن منابع و مأخذ برخی فصل‌ها؛ مانند آرای نقل‌شده از آخوندزاده (صص ۱۰۷-۱۰۴، ۱۲۴-۱۲۰)، میرزا آقاخان کرمانی (صص ۱۱۰-۱۰۷) و...

هم‌پوشانی برخی فصل‌ها و بخش‌ها با یکدیگر؛ مانند «پیشاهنگان تحول» (صص ۱۳۸-۱۱۹) و «چهره‌های نقد ادبی» (صص ۱۱۰-۱۰۴)، یا «جای پای شعر فرنگی» (۲۴۰-۱۲۹) و «دگرگونی ساخت‌ها و صورت‌ها» (۳۱۸-۲۱۴)، یا «شعر حماسی و ملی» (صص ۹۵-۹۴) و «شعر حماسی و قومی» (صص ۱۱۴-۱۱۲). این هم‌پوشانی‌ها علاوه بر تکرار نکته‌ها، موجب ایجاد ناموزونی در ساختار کتاب شده است.

فهرست تفصیلی از شعرهای ترجمه‌شده در دهه‌های ۱۳۳۰-۱۲۹۰ (صص ۱۹۸-۱۴۹) به‌صورت کنونی آن، فاقد روال طبیعی است.

مؤلف در جایی به بحث‌های «انجمن احزاب» (ص ۲۶) یا «احمد کسروی» (ص ۱۰۹) در این کتاب ارجاع داده و اشاره کرده است، اما چنین قسمت‌هایی در کتاب وجود ندارد.

بخش پنجم کتاب به‌استثنای ۳ فصل آن (شعر در وزن هجایی، شعر جدولی، نقش تاریخی و خلاقیت فردی) درباره‌ی شماری از شاعران ایران در گرایش‌های مختلف است. بنابراین با کنار گذاشته شدن این ۳ فصل، فصل‌های دیگر می‌توانست نامی مرتبط با «شاعران» بیابد. البته در میان این شاعران، ۳ شاعر (وثوق‌الدوله، تندرکیا و محمد مقدم) با توجه به نوع گرایش تحلیلی مؤلف با بخش‌های سوم و چهارم، یعنی بخش‌های مربوط به تأثر ادب فرنگی بر شعر فارسی تناسب بیشتری دارد. بحث «ایرج و شعر فرنگی» در فضل «ایرج» همچنین حالتی دارد.

در زمینه ترتیب فصل‌های این بخش هم چند پیشنهاد می‌توان طرح کرد: عارف و دهخدا به روایت‌هایی هم‌سن هستند، اما چون ورود عارف به عرصه‌ی شعر و هنر قبل از دهخداست، مناسب‌تر آن بود که پیش از او قرار گیرد. میرزاده عشقی هم اگر پس از فرخی‌یزدی قرار می‌گرفت شاید مناسب‌تر بود؛ چراکه هم از نظر سنی و هم از نظر از لحاظ تجربه‌های شعری، فرخی بر عشقی تقدم دارد. چنانچه افراشته نیز پس از شهریار قرار می‌گرفت مناسب‌تر جلوه می‌کرد؛ چراکه هم از نظر سنی و هم از لحاظ تجربه‌های شعری شهریار بر افراشته پیشی دارد. اگر بحث از اخوان‌ثالث هم به قبل از سپهری انتقال می‌یافت دقیق‌تر بود؛ چراکه به روایت دقیق خود این شاعران، اخوان‌ثالث در اواخر سال ۱۳۰۶ به دنیا آمد و سپهری در ۱۴ مهر ۱۳۰۷.

مؤلف در مقدمه‌ی کتاب چنین گفته است: «ممکن است کسانی در این کتاب به مواردی از تناقض برخورد کنند» (ص ۱۹)، راست این است که نمونه‌هایی چند از تغییر آرای این استاد فرهیخته درباره‌ی شاعران ایران در عصر تجدد چه در این کتاب و چه در دیگر مقاله‌ها و کتاب‌های وی دیده می‌شود. نیما یوشیج، سهراب سپهری، احمد شاملو، هوشنگ ایرانی، امیری فیروزکوهی، محمدحسین شهریار و رهی معیری از جمله این شاعران هستند. در مثل، مؤلف در موسیقی شعر (آگه، چ ۷، ۱۳۸۱، ص ۲۵۸، چاپ نخست این ویرایش: ۱۳۶۸) درباره‌ی هوشنگ ایرانی بر این عقیده است: «یکی از استعدادهای برجسته شعر منثور که متأسفانه به خاطر اصطلاح جیغ بنفش همواره مورد تمسخر و استهزا قرار گرفته، هوشنگ ایرانی است». اما وی در سال ۱۳۷۷ درباره‌ی او چنین گفته است: «معروف‌ترین دستاورد او همان مضحکه‌ی جیغ بنفش است» (صص ۶۰۰-۵۹۹). بی‌تردید تغییر آرا نسبت به شاعران و نویسندگان هم‌عصر به‌ویژه با توجه به ارتباط زمانی نزدیک ما با آنان از یک سو و جنبه‌ی تجربی و تکوینی بررسی و تحلیل ادبی در زبان فارسی به‌هیچ‌وجه غیرطبیعی نیست.

علاوه بر نکته‌ی بالا، شکل‌های دیگری از تناقض/تضاد در بیان برخی نکته‌ها با آرای ادبی هم در این کتاب دیده می‌شود، چند مثال می‌آورم: در جایی «ایرج و بهار و دهخدا و ادیب‌الممالک»، «ذوجنبتین» و «میمنه شعر مشروطیت» و «عارف و نسیم شمال و عشقی» «مرکز شعر مشروطیت» دانسته شده‌اند (صص ۳۴۷-۳۴۶)؛ در جایی دیگر چنین می‌خوانیم: «شعر بهار {...} در مرکز مشروطیت قرار دارد» (ص ۳۸۲)؛ در مثالی دیگر، پرویز ناتل خانلری در مجله‌ی پیام نو یادآور شده که شعر «عقاب» را از «دختر سلطان» پوشکین «الهام گرفته است» (ص ۲۱۴)؛ در جای دیگر چنین آمده است: «بعضی از ناقدان زیر میانه و روزنامه‌چی‌های بی‌سواد سروصدا راه انداختند که خانلری شعر عقاب را از پوشکین ترجمه کرده است»؛ در فصل مربوط به شهریار تأکید شده که «بی‌هیچ تردیدی» او «بزرگ‌ترین شاعر رمانتیک زبان فارسی» (ص ۴۲۷) یا «بزرگ‌ترین مظهر رومانتیسم در شعر فارسی» (صص ۴۷۸-۴۷۷) است؛ در فصل فریدون توللی می‌خوانیم که «بعضی از کارهای شهریار، منظومه‌های او و نه غزل‌هایش {...} رومانتیسم ادب فارسی است {...} توللی یکی از چهره‌های برجسته‌ی حرکت رومانتیسم در شعر فارسی است» (ص ۵۰۶).

 

چند نکته‌ی پژوهشی درباره‌ی این تألیف

به نظر می‌آید با توجه به وسعت منابع و مآخذ مرتبط با ادب و فرهنگ معاصر و اشتغال ذهنی و پژوهشی همه‌جانبه‌ی استاد به/ در تصحیح و تشریح متون عرفانی قدیم ما (به‌ویژه در دهه‌های ۱۳۸۰-۱۳۶۰) برخی آثار لازم و کافی در موضوع کتاب با چراغ و آینه در دسترس وی قرار نداشته است، این نکته سبب شده تا برخی نکته‌ها، تحلیل‌ها و تعبیرهای این کتاب درخور بازنگری یا بازنویسی جلوه کند، به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌شود:

*اگر استاد به پژوهش ارزشمند عبدالهادی حائری (نخستین رویارویی‌های اندیشه‌گران با دو رویه‌ی تمدن بورژوازی غرب، امیرکبیر ۱۳۶۷، ص ۱۲۹ به بعد) مراجعه‌ای داشت، از وجود ایرانیانی که قبل از حزین لاهیجی و عبداللطیف شوشتری با آرای غربی آشنایی یافته بودند اظهار بی‌اطلاعی نمی‌کرد (صص ۲۶۸،۲۹).

*اگر استاد به دفتر حجم سبز در هشت کتاب (سپهری، طهوری، چ ۱۳۸۷،۲۲، ص ۳۴۳) مراجعه‌ی دوباره‌ای داشت، آن‌گاه عبارت پرشهرت این شاعر را که در آن از «دانه دل» یاد کرده است، می‌یافت (صص ۲۵-۲۴).

*اگر استاد برخی شعرهای ادیب‌الممالک و اشرف‌الدین نسیم شمال را در نظر می‌آورد، از فقدان «انترناسیونالیسم اسلامی» (ص ۵۳) در شعر شاعران ایران یاد نمی‌کرد، علاوه بر این، در دهه‌های ۱۳۵۰-۱۳۴۰ نیز رگه‌هایی از این موضوع در شعر چند شاعر (م. آرزو، سید علی موسوی‌گرمارودی، طاهره صفارزاده، علی معلم دامغانی) دیده می‌شود.

*اگر استاد دوباره مجله‌ی ارمغان در دو دهه ۱۳۱۰-۱۳۰۰ را مرور می‌کرد، آن‌گاه نشانه‌های متعدد از حس روابط ادبی حسن وحیددستگردی و محمدتقی بهار و نه سوء روابط ادبی در قلم وی نقش می‌بست (ص ۴۰۰،۱۶۵)

*اگر استاد کتاب‌شناسی سپهری را از نظر می‌گذراند «بخشی از میراث عمر» سپهری را «ترجمه‌هایی از شعر فرنگی» نمی‌دانست (ص ۲۲۴)، چه در این زمینه فقط ترجمه‌ی پنج شعر کوتاه/ بسیار کوتاه از وی در دست است.

*اگر استاد نوشته‌ی پرویز ناتل‌خانلری را در مجله‌ی سخن در زمینه‌ی «واو» آغازین برخی شعرهای نوگرایانه به یاد می‌آورد، بی‌شک تأکید می‌ورزید که ناتل‌خانلری پیش‌تر به این نکته توجه کرده است (صص ۲۸۴،۲۸۵،۴۲۷،۵۲۸). اشاره‌ی ناتل‌خانلری که در مجموعه مقاله‌های او (هفتاد سخن، ۴ ج، توس، چ ۱۳۷۷،۲) هم تجدید چاپ شده، با نگاهی منفی به این «واو» همراه است، وی به طنز از آن با تعبیر «تقدیم الواو» یاد کرده است!

*اگر استاد به زندگی خانوادگی احمد شاملو توجه مختصری داشت، آن‌گاه همه‌ی علاقه‌ی شاملو را به تورات و انجیل از «عوارض تأثیر غرب» (ص ۲۸۶) نمی‌دانست، قدری هم به بانو آیدا، از هم‌وطنان ارمنی ما مربوط می‌دانست.

*اگر استاد به سال تولد و سال وفات ادیب‌الممالک فراهانی توجه داشت، آن‌گاه وی را با شاعران جوان مشروطه (عارف، بهار و دیگران) مقایسه نمی‌کرد و تأکید نمی‌ورزید که او نتوانسته «در کنار اقرانش حضور داشته باشد» (ص ۳۴۵)؛ اقران وی، پیشاوری، ادیب نیشابوری و مانند آن‌ها هستند، البته حضور شعری ادیب‌الممالک از چنین اقرانی بالاتر بوده است.

*اگر استاد اشاره‌ی نیما یوشیج درباره‌ی وزن «افسانه» را به یاد می‌آورد، آن‌گاه ریشه‌ی این وزن (فاعلاتن فعولن فعولن) را فقط در شعرهای میرزا حبیب خراسانی و ادیب نیشابوری جست‌وجو نمی‌کرد (ص ۳۴۹). نیما تأکید ورزیده که این وزن را از نوحه‌های ماه محرم (مانند ای‌عمو، ای‌عمو، ای‌عمو جان) برگرفته است (زرین‌کوب در کتاب گذشته‌ی ادبی ایران، الهدی، ۱۳۷۵، ص ۵۴۹، به‌صورت‌کلی از این نکته یاد کرده است).

*اگر استاد نامه‌ی ایرج‌میرزا را خطاب به رئیس اروپایی‌اش در گمرک از نظر می‌گذراند (عارف و ایرج، نصرت‌الله فتحی، ج ۳، چاپخش، ۱۳۵۳، ص ۹۵، همراه با دست‌خط)، آن‌گاه به احتمال زیاد تعبیرهای خود را در موضوع میزان آشنایی او با زبان فرانسوی تا حد زیادی تعدیل می‌کرد (صص ۳۶۹،۳۷۱،۳۷۲،۳۷۶). ایرج‌میرزا در این نامه به آشنایی اندکش با این زبان و ناتوانی‌اش در درک نامه‌ی رئیس اروپایی‌اش که به زبان فرانسوی است، اشاره کرده است؛ نامه‌ی ایرج‌میرزا به فارسی است.

*اگر استاد در زندگی‌نامه‌های موجود از شهریار مروری اجمالی داشت، آن‌گاه تأکید نمی‌کرد که در میان شاعران معاصر «تنها شهریار بود که همه‌ی عمر هشتادوچهار ساله‌اش را –به‌جز بخشی از سالیان مدرسه- تمام‌وقت در خدمت شعر زیست» (ص ۴۷۷)؛ چه این نکته شامل سال‌های زندگی شهریار در اواخر دوره‌ی رضاشاهی و اوایل دوره‌ی بعد نمی‌شود.

*اگر استاد به مقدمه‌ی سخن و سخنوران مراجعه‌ی بعدی داشت، آن‌گاه تأکید نمی‌ورزید که فروزان‌فر این کتاب را در «سنین زیر سی‌سالگی» (ص ۴۴۷) تألیف کرده است. فروزان‌فر که سال تولد ۱۲۷۶ برای او در میان اهل‌تحقیق بیشتر پذیرفته شده است پیشنهاد تألیف این اثر را در سال ۱۳۰۷ دریافت کرد (سخن و سخنوران، خوارزمی، چ ۳، ۱۳۵۸، صص ۱۲-۹).

*اگر استاد به پژوهش‌های مرتبط با ترجمه حاجی‌بابای اصفهانی توجه داشت، آن‌گاه این ترجمه را به شیخ احمد روحی نسبت نمی‌داد (ص ۵۱۹).

*اگر استاد مرور مجدد در کلیات سعدی و لغت‌نامه‌ی دهخدا داشت، بی‌شک هم تعبیر «شعر نوشتن» از سعدی را به یاد می‌آورد (۲۱۷) و هم تعبیر «شعر گفتن» را در شعرهای بوحنیفه‌ی اسکافی، منوچهری دامغانی، ناصرخسرو و خاقانی (ص ۲۷۶).

*اگر استاد زندگی‌نامه‌ی گلچین گیلانی را از نظر می‌گذراند، دوباره به سهو تأکید نمی‌کرد که وی برای ادامه تحصیل به بیروت رفته است (صص ۴۸۶-۴۸۵)؛ چه می‌دانیم که او از طریق اتحاد شوروی سابق رهسپار انگلستان شد.

*اگر استاد به نخستین مجموعه‌ی کوچک شاهین تندرکیا (نشر یافته در آبان ۱۳۱۸) دسترسی داشت، آن‌گاه انتشار این اثر را به سال ۱۳۲۰ نسبت نمی‌داد (ص ۵۸۷)؛ آنچه در سال ۱۳۲۰ نشر یافته، تجدید چاپ همان مطالب سال ۱۳۱۸ است به همراه مطالب جدیدتر. بی‌شک این نکته از نظر تاریخ ادبی مهم است.

*اگر استاد منتخب شعر گرد‌آورده‌ی پرویز داریوش را در هنگام بیان اشاره‌اش در این زمینه (ص ۴۹۱) در دست داشت، نکته‌ی مورد بحث را به او نسبت نمی‌داد؛ چرا که ناشر این کتاب، خود مجله‌ی سخن و ناتل‌خانلری بود. صرف‌نظر از این نکته، در این منتخب شعر حتی از شاعران بسیار بالاتر از ناتل‌خانلری مانند بهار، لاهوتی، ایرج، شهریار و دیگران شمار کمتری شعر نسبت به او آمده است تا چه رسد به نیما.

*اگر استاد کتاب‌شناسی‌های سعدی، فردوسی، مولانا، نیما، اخوان‌ثالث، فرخزاد و سپهری را از نظر می‌گذراند، آن‌گاه «حجم مقالات و انشاهایی که در این ۲۰ سال {تا سال ۱۳۷۷} تنها درباره‌ی سپهری نوشته شده» را از «کتاب‌ها و مقالاتی» که درباره‌ی دیگر شاعران بالا نوشته شده، بیشتر نمی‌دانست (ص ۶۰۵).

*در کتاب، سال وفات حیدرعلی کمالی به دو صورت آمده (صص ۲۰۰،۲۷۱) است. همچنین سال وفات ادیب نیشابوری ۱۳۰۵، محمد مقدم ۱۳۷۵، شجاع‌الدین شفا ۱۳۸۹، تندرکیا ۱۳۶۶ و سال تولد گلچین گیلانی ۱۲۸۸ است و سال‌‌های مورد اشاره در کتاب درست نیست.

*در اشاره‌ای تاریخی (ص ۱۲۸) در با چراغ و آینه چنین می‌خوانیم: «ظاهراً آرشیو بریتانیا هنوز همه‌ی اسناد و مدارک مربوط به او {سید جمال‌الدین اسدآبادی} را نشر نداده است و به این زودی هم {نشر} نخواهد داد». ای‌کاش مؤلف به مأخذ خود اشاره می‌کرد (در این زمینه از یک تاریخ‌نگاری معتبر که به اسناد اهمیت می‌دهد پرسش کردم، وی این نکته را تأیید نکرد)، به‌هرروی، موضوع بسیار درخور توجهی برای تحقیق است.

پایان سخن؛ دو اشاره

بی‌شک وجود نکته‌های پژوهشی ازاین‌دست در تألیفی به این تفصیل و وسعت، اجتناب‌ناپذیر و طبیعی به نظر می‌آید، به‌عبارت‌دیگر، باید اشاره کرد که کتاب مورد بحث در زمره‌ی آثار بسیار مغتنم در این موضوع است، البته این تألیف به‌تدریج مورد استناد گروهی درخور توجه به‌ویژه در دانشگاه‌ها قرار خواهد گرفت و جای خود را بیش از پیش در میان علاقه‌مندان باز خواهد کرد.

در راه خدمت بسیار پرارج و رنج استاد شفیعی کدکنی به شناخت و تحلیل نکته‌سنجانه، نوآورانه و تأثیرگذارش از وجوه انسانی ادب کهن فارسی، از ارکان وحدت ملی و منطقه‌ای ایرانیان، قلمرو زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، تندرستی و شادکامی و دیرزیوی بهره‌اش باد، ایدون باد و ایدون و ایدون‌تر باد!

حاشیه: تحلیل و بررسی حاضر منتخبی است از بررسی و تحلیل تفصیلی صاحب این قلم درباره‌ی کتاب مورد بحث؛ چند نکته از آن نیز در آغاز در ذیل عنوان «نگاهی به دو کتاب بحث‌انگیز شفیعی کدکنی» (تارنمای «خبرگزاری ایسنا» ۱۷ آذر ۱۳۹۱) نشر یافت و در چند تارنمای دیگر بازنشر شد. در ضمن در نوشته‌ی حاضر تا حد امکان از بحث در آرای استاد شفیعی کدکنی درباره‌ی شعر و شاعران ایران در عصر جدید که با شماری از آن اتفاق‌نظر و با شماری دیگر از آن‌ها اختلاف‌نظر دارم، خودداری کرده‌ام. منظر تحلیل و بررسی حاضر، بیشتر منظری است روش‌شناختی و پژوهشی.

 

منبع: مهرنامه، شماره 29، تیر 1392

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظر شما